تعريف و تبيين ولايت فقيه
اولين تجربه كار امام است؛
اولْ كسى كه در مقام نظر و در مقام عمل - توأماً - يك نظام ايجاد كرد، امام بزرگوار ما بود؛ كه مردمسالارى دينى را مطرح كرد، مسئلهى ولايت فقيه را مطرح كرد. بر اساس اين مبنا، نظام اسلامى بر سر پا شد. اين، اولين تجربه هم هست. چنين تجربهاى را ما در تاريخ نداريم؛ نه در دوران صفويه داريم، نه در دورههاى ديگر. اگرچه در دوران صفويه كسانى مثل «محقق كركى»ها وارد ميدان بودند، اما از اين نظام اسلامى و نظام فقهى در آنجا خبرى نيست؛ حداكثر اين است كه قضاوت به عهدهى يك ملائى، آن هم در حد محقق كركىِ با آن عظمت بوده است؛ ايشان ميشود رئيس قضات، تا مثلاً قضات را معين كند؛ بيش از اينها نيست؛ نظام حكومت و نظام سياسى جامعه بر مبناى فقه نيست. ايجاد نظام، كارى است كه امام بزرگوار ما انجام داد امام مسئلهى ولايت فقيه را در نجف استدلالى كردند و بحث كردند؛ بعد هم در مقام عمل، اين را پياده كردند و آوردند، شد يك نظام اسلامى.
حفظ اصول وتكميل درست نظام سازي اسلامي؛
نظامسازى - كه گفتيم امام بزرگوار ما بر اساس مبانى فقهى، نظامسازى كرد - يك امر دفعى و يكباره نيست؛ معنايش اين نيست كه ما يك نظامى را بر اساس فقه كشف كرديم و استدلال كرديم و اين را گذاشتيم وسط، و اين تمام شد؛ نه، اينجورى نيست. نظامسازى يك امر جارى است؛ روزبهروز بايستى تكميل شود، تتميم شود. ممكن است يك جائى اشتباه كرده باشيم اما مهم اين است كه ما بر اساس اين اشتباه، خودمان را تصحيح كنم، خودمان را اصلاح كنيم؛ اين جزو متمم نظامسازى است. نه اينكه گذشته را خراب كنيم. اينكه ما ميگوئيم نظامسازى جريان دارد، معنايش اين نيست كه هرچه را ساختيم و بنا كرديم، خراب كنيم؛ قانون اساسىمان را خراب كنيم، نظام حكومتى و دولتىمان را ضايع كنيم؛ نه، آنچه را كه ساختيم، حفظ كنيم، نواقصش را برطرف كنيم، آن را تكميل كنيم. اين كار، يك كار لازمى است.
اگر از اصول کوتاه آمدیم باید توبه کنیم؛
من مدتها قبل در يك صحبتى اشاره كردم كه يكى از مظاهر عظمت امام بزرگوار عبارت بود از صبر در اين قضيه. البته دوران ايشان، دوران كوتاهى بود - ده سال بيشتر طول نكشيد - اما در همين دوران، ايشان پايهها را محكم چيد. يكى از كارهاى امام اين بود كه به خاطر مشكلاتى كه احياناً پيش مىآمد - چه در زمينهى مسائل داخلى، چه در زمينهى چالشهاى بينالمللى - ايشان از مبانى و اصول كوتاه نيامد؛ يعنى صبر كرد. من تعبير كردم به صبر امام. صبر ايشان به اين معنا بود كه تحمل كرد. در برابر فشارهائى كه مىآمد، كه آقا اگر چنانچه اين حكم را نكنيد، اگر قضيهى سلمان رشدى را مطرح نكنيد، اگر چه نشود، اگر چه نشود، ممكن است ما به اين موفقيتها دست پيدا كنيم، ايشان تسليم نشد؛ ايشان پافشارى كرد. اين چالش تا امروز هم وجود دارد.اگر جائى از اصول كوتاه گذاشته باشيم، بايد از آن توبه كنيم. از اصول نبايستى كم گذاشت. همچنين بايد بدانيم نصرت الهى هم بستهى به همين است كه ما اين مبانى و اصول را حفظ كنيم.
تفسير صحيح از ولايت مطلقه؛
البته دشمنان، «ولايت مطلقه» را به معناى «استبداد» گرفتهاند؛ يعنى ميل فقيه عادل به صورت دلبخواه. اين معنا در دلِ خودش يك تناقض دارد: اگر عادل است، نميتواند مستبد باشد؛ اگر مستبد است و بر اساس دلخواه عمل ميكند، پس عادل نيست. دشمنان، اين را ملتفت نميشوند و اين معنا را نميفهمند. اين نيست مسئلهى «ولايت مطلقه» كه فقيه هر كار دلش خواست، بكند؛ يك وقت يك چيزى به نظرش رسيد كه بايد اين كار انجام بگيرد، فوراً انجام دهد؛ قضيه اين نيست. قضيه اين است كه يك حالت انعطافى در دست كليددار اصلى نظام وجود دارد كه ميتواند در آنجائى كه لازم است، مسير را تصحيح و اصلاح كند، بنا را ترميم كند.
البته در اينجا هم خطرى كه وجود دارد - كه بايد از اين خطر برحذر بود - اين است كه ما تصور كنيم اين انعطاف بايستى تحت تأثير فشارهاى بيرونى و تغييرِ در جهت انعطاف به قالبهاى غربى باشد. سر قضيهى قصاص به ما اعتراض ميكنند و فشار مىآورند، سر قضيهى ديه به ما فشار مىآورند، سر قضاياى گوناگون در مسائل مختلف به ما فشار مىآورند؛ لذا ما تسليم شويم؛ انعطاف به اين معنا باشد. نه، اين انحراف است؛ اين انعطاف نيست. بايد توجه كنيم، همان آيهى شريفهى «و ان تطع اكثر من فى الارض» اينجا هم جارى است. نبايد به خاطر اينكه راديوهاى بيگانه و تبليغات خصمانه و اتاقهاى فكر دشمن و كمربستهى عليه نظام اسلامى، راجع به فلان حكم، راجع به فلان مبنا اعتراض ميكنند، فرياد ميكشند، ما بيائيم بگوئيم حالا تجديد نظر كنيم براى اينكه با دنيا هماهنگ شويم؛ نه، اين خطاست، اين انحراف است؛ به اين انحراف نبايد دچار شد
قيد اطلاق در ولايت مطلقه فقيه يعني انعطاف پذيري؛
من تصورم اين است كه بُعد مهمى از قيد اطلاق كه امام منضم كردند به ولايت فقيه - كه در قانون اساسىِ اول قيد «مطلقه» نبود؛ اين را امام اضافه كردند - ناظر به همين است؛ يعنى انعطافپذيرى. دستگاه ولايت - كه دستگاه عظيم ولايت، يعنى در واقع مجموعهى آن دستگاههاى تصميمساز و تصميمگير كه در رأسش رهبرى قرار دارد؛ اما مجموعه، يك مجموعه است - بايد بتواند به طور دائم خودش را پيش ببرد، متحول كند؛ چون تحول جزو سنتهاى زندگى انسان و تاريخ بشرى است. ما اگر چنانچه خودمان تحول ايجاد نكنيم و پيش نرويم، تحول بر ما تحميل خواهد شد. تحول يعنى تكميل، پيش رفتن به سمت آنچه كه درستتر است،
كمك معنوي ملت ايران به بيداري اسلامي ملت ها؛
آن چيزى كه اينجا ميتواند به اين كشورها كمك كند، تفكر مردمسالارى دينى است. مردمسالارى دينى كه ابتكار امام بزرگوار ماست، ميتواند نسخهاى براى همهى اين كشورها باشد؛ هم مردمسالارى است، هم از متن دين برخاسته است.
البته ممكن است فقهاى اهل سنت - چه فقهاى شافعى در مصر، چه مالكىها در بعضى ديگر از كشورهاى آن منطقه، چه حنفىها در بعضى از كشورهاى ديگر - معتقد به ولايت فقيه نباشند؛ خيلى خوب، ما نميخواهيم حتماً مبناى فقهى خودمان را به آنها عرضه كنيم يا اصرار بورزيم؛ اما مردمسالارى دينى ممكن است شكلهاى گوناگونى پيدا كند. بايد اين مبناى مردمسالارى دينى را ما براى اينها تبيين كنيم، تفهيم كنيم؛ مثل هديهاى در اختيارشان بگذاريم. مطمئناً اين مردم، مردمسالارى دينى را خواهند پسنديد. اين كارى است كه بر عهدهى ماست و بايستى انجام بگيرد تا دشمنان اين ملتها از خلأيى كه به وجود آمده، استفاده نكنند. اين خلأ را بايد به وسيلهى اسلام پر كنند.
اساسي ترين نقش ولايت فقيه جلوگيري ازانحراف است؛
شاخص مهم مکتب سياسي امام بزرگوار ما پاسداري از ارزشهاست، که مظهر آن را امام بزرگوار در تبيين مسألهي ولايتفقيه روشن کردند. از اول انقلاب اسلامي و پيروزي انقلاب و تشکيل نظام اسلامي، بسياري سعي کردهاند مسألهي ولايتفقيه را نادرست، بد و برخلاف واقع معرفي کنند؛ برداشتهاي خلاف واقع و دروغ و خواستهها و توقعات غيرمنطبق با متن نظام سياسي اسلام و فکر سياسي امام بزرگوار. اينکه گاهي ميشنويد تبليغاتچيهاي مجذوب دشمنان اين حرفها را ميپراکنند، مربوط به امروز نيست؛ از اول، همين جريانات و دستآموزها و تبليغاتِ ديگران اين حرفها را مطرح ميکردند. عدهيي سعي ميکنند ولايت فقيه را به معناي حکومت مطلقهي فردي معرفي کنند؛ اين دروغ است. ولايت فقيه - طبق قانون اساسي ما - نافي مسؤوليتهاي ارکان مسؤول کشور نيست. مسؤوليت دستگاههاي مختلف و ارکان کشور غيرقابل سلب است. ولايت فقيه، جايگاه مهندسي نظام و حفظ خط و جهت نظام و جلوگيري از انحراف به چپ و راست است؛ اين اساسيترين و محوريترين مفهوم و معناي ولايتفقيه است. بنابراين ولايتفقيه نه يک امر نمادين و تشريفاتي محض و احياناً نصيحتکننده است - آنطوري که بعضي از اول انقلاب اين را ميخواستند و ترويج ميکردند - نه نقش حاکميت اجرايي در ارکان حکومت دارد؛ چون کشور مسؤولان اجرايي، قضايي و تقنيني دارد و همه بايد بر اساس مسؤوليتِ خود کارهايشان را انجام دهند و پاسخگوي مسؤوليتهاي خود باشند. نقش ولايتفقيه اين است که در اين مجموعهي پيچيده و در هم تنيدهي تلاشهاي گوناگون نبايد حرکت نظام، انحراف از هدفها و ارزشها باشد؛ نبايد به چپ و راست انحراف پيدا شود. پاسداري و ديدهباني حرکت کلي نظام به سمت هدفهاي آرماني و عالياش، مهمترين و اساسيترين نقش ولايتفقيه است. امام بزرگوار اين نقش را از متن فقه سياسي اسلام و از متن دين فهميد و استنباط کرد؛ همچنانکه در طول تاريخ شيعه و تاريخ فقه شيعي در تمام ادوار، فقهاي ما اين را از دين فهميدند و شناختند و به آن اذعان کردند. البته فقها براي تحقق آن فرصت پيدا نکردند، اما اين را جزو مسلّمات فقه اسلام شناختند و دانستند؛ و همينطور هم هست.