 |
دسترسی سریع |
 |
 |
آمار بازدید |
 |
بازدید این صفحه : 2301 | بازدید امروز : 102 | کل بازدید : 1684341 |
يکشنبه ٠٥ تير ١٤٠١
|
 |
محمد سعید کرمی |
 |
اخلاق هنر و هنر خلّاق
محمد سعید کرمی
مقدمه
رسالت حوزهی علمیه، تربیت و دمیدن روح اخلاق در جامعه است. این وظیفهایست که نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله بر دوش علماء امت گذاشتند و فرمودند: «اللَّهُمَ ارْحَمْ خُلَفَائِي» و در تفسیر خلفاء فرمودند: «الَّذِينَ يَأْتُونَ مِنْ بَعْدِي وَ يَرْوُونَ أَحَادِيثِي وَ سُنَّتِي فَيُعَلِّمُونَهَا النَّاسَ مِنْ بَعْدِي» پس وظیفهی تعلیم و تذکیه که قرآن برای حضرت ختمی مرتبت و اهلبیت او ثابت کرده است و فرموده: كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (بقره/151) برای اشخاص حقیقی (خلفاء ایشان) و بالتبع برای اشخاص حقوقی (حوزههای علمیه) نیز ثابت است. جریان اخلاق در مباحث مختلف از جمله هنر و اتخاذ مبنا در ارتباط اخلاق و هنر وظیفهی فراموش شدهی حوزهی علمیه است. دانش اخلاق کاربردی درصدد جریان دادن اخلاق در حوزههای مختلف بصورت مصداقی است. توجه حوزهی علمیه به این دانش موجب میشود تا بتوان به هنر با عینک اخلاق اسلامی نظر انداخت و مشکلات علمی این عرصه را حل نمود. یکی از پرسشهای مهم در این مجال، چگونگی ارتباط اخلاق و هنر است. آیا اخلاق مقدم بر هنر است یا اینکه هنر مستقل از اخلاق میتواند عملی ارزشمند تلقی شود؟ ملاک ارزش هنر و ملاک ارزش اخلاقی براساس شناخت ما از انسان با نام موجودی لذت طلب،-که طبعا به دنبال چیزی که به نفع او نباشد نمیرود- به ملاک ارزش، نگاهی لذتگرایانه داریم اما نه نگاهی کودکانه که با لذتهای مادی و محدود دلخوش شویم بلکه با مقام رضای نزد پروردگار دلمان آرام میگیرد؛ بنابراین هر آنچه موجب قرب الهی شود را لذت بخش و اخلاقی میدانیم. این ایده را به اسم «نظریهی قرب» میشناسیم که در تمامی عرصههای اخلاق بندگی، فردی و اجتماعی سایه گسترانیده. اما در رابطه با معیار ارزش اثر هنری نظرات مختلفی مطرح شده که وجه اشتراک آنها، معیار زیباشناختی است. لوشون یگانه خصلت متمایز کننده هنر از سایر مهارتها را، زیبایی میداند (لوشون،1375،ص21) و آیتاللهمصباح در تعریف زیبایی بر این تأکید دارند که زیبایی همان اعجاب و لذت حاصل از یک عمل است. (تاجیک،1391،ص175) بنابراین هنر برای ایجاد لذت و ارضای حس زیبایی پسندی انسان ها به میدان آمده.(تاجیک،ص174) لوشون معتقد است در اثر هنری در میان ویژگی های بسیار زیبایی دو خصلت از همه مهمتراست: یکی تصویرگری خاص و دیگری عاطفه(لوشون،ص23) که ما از خصلتِ تصویرگری خاص با نام خلاقیّت یاد میکنیم. تا به اینجا مشخص شد که معیار اخلاقی بودن یک عمل بنا بر تمامی نظرات لذت گرایانه، این است که آن عمل برای انسان ایجاد لذت کند و روشن شد که هنر نیز لذت آفرین است و باید نتیجه بگیریم که اثر هنری کاملا عملی اخلاقی است؛ اما بر اساس دیدگاه اسلامی به اخلاق، هر فعل لذتمندی نمیتواند اخلاقی باشد زیرا چه بسا لذتهای زود گذر و ناقصی که با لذتهای شدید و طولانی مدت در کشمکش باشند و انسان عاقل با درک عقل عملی، لذت اکمل را انتخاب میکند. حال نوبت به این سؤال میرسد که در نزاع بین لذت فعل اخلاقی با لذت حاصله از اثر هنری کدام یک مقدمند؟ آیا معیار زیباییشناختی بر ملاک ارزش اخلاقی مقدم است یا بالعکس؟ اساسا درک انسان ها از زیبایی تا چه میزان مشترک است؟ آیا زیبایی نسبی است یا مطلق؟ و... . پاسخ اینگونه سؤالات را باید در بحث زیباییشناسی و وجدان اخلاقی جستوجو کرد. نسبیت اخلاق و هنر نسبیتگرایی را میتوان نوعی انکار مفاهیم و حقایق جهان شمول در حوزههای مختلفی همچون معرفت و اخلاق دانست.(شمالی،1388،ص57) یعنی ممکن است در حق هر فردی از افراد جامعه - به اقتضای شرایط فرهنگی، اجتماعی و ...- چیزی اخلاقی باشد که در حق دیگران نه. به عنوان مثال راسلز میگوید اسکیموها پدر و مادر کهنسال و فرتوت خویش را در سرما و یخ رها میکنند تا بمیرند بدون اینکه درک مشترکی نسبت به بدی این کار داشته باشند ولی عموم انسان ها این عمل را برخلاف احترام به والدین و احترام به حیات انسان میشمرند.(راسلز،1378،ص76) مشکل اصلی طرفداران نسبیت اخلاقی در این است که ایشان بین دو مفهوم هست و باید دچار اشتباه شدهاند. آنها فکر میکنند چون دید افراد نسبت به احکام اخلاقی متفاوت است، پس باید یک مسئلهی اخلاقی برای عدهای الزامآور باشد و برای دیگران نه. ایشان غفلت کردهاند که واقعیت، نسبی نیست بلکه فهم ما از آن واقعیت مطلقه، نسبت به دیگران متفاوت است. هیچگاه مصداق ظلم، خوب و مصداق عدل، بد نمیشود اما ممکن است تلقی افراد جامعه نسبت به اینکه فلان مورد، مصداق ظلم است یا نه متفاوت باشد. هنر نیز در این مساله شبیه به اخلاق است. زیبایی نسبی نیست و نمیتوان ادعا کرد چیزی را که من زیبا میبینم واقعا زیباست اما دیگران اگر آن را زیبا نمیبینند واقعا زیبا نیست، بلکه درک افراد -به جهت تفاوت دیدگاههایشان و ساخت ذهنیشان- از یک مثال مشترک، متفاوت است. آیتاللهمصباح درک زیبایی و احساس لذت از هنر را منوط به دو امر میدانند یکی خود ادراک و دیگری کیفیت مدرَک. ایشان بر این عقیدهاند که مدرَک باید دارای کمال باشد تا ایجاد لذت کند (تاجیک،ص178) لذا کمال که امری وجودیست و من آن را حس کردم نمیتواند در همان زمان و شرایط امری عدمی باشد، چون دیگران آن را حس نکردهاند. بنابراین زیبایی مطلق است ولی زیباییشناسی نسبی است همانطور که حکم اخلاقی، مطلق و درک انسان ها ازحکم اخلاقی و تطبیق آن بر مصداق نسبی و متغیر است. اما منشأ اختلاف بر سر زیباشناخت یک اثر هنری از این جهت است که زیبایی مانند نور، از مفاهیم مشکک است و مفاهیم تشکیکی دارای درجه و رتبه هستند. ملاهادی سبزواری بر این باور است که مشکک در حمل بر افرادش متفاوت است یعنی مصادیق، در همان چیزی اختلاف دارند که با هم مشترکند. (سبزواری،1384،ج1ص126) شخصی که کمال وجودیش از دیگران بیشتر است و میتواند روشنایی پر فروغ را ببیند، دیگر چراغ کم سو توجه او را جلب نمیکند. لذت حاصل از آثار هنری برای انسانها، متفاوت است زیرا میزان شناخت و کمالات وجودیشان در یک حد نیست؛ نتیجتا زیباشناخت نسبی است اما نه به دلیلِ نسبی بودن زیبایی بلکه به دلیل تفاوت درجات انسانها. علامه جعفری معتقد است این اختلاف درجات و پیش ساختههای ذهنی انسانها در هنر تأثیرگذار است (جعفری،1363،ص27) و اگر همه به نقطهی مشترکی به نام «حیات معقول» برسند و بدون هرگونه پیش ساختهی غیرمنطقی، هنر بیآفرینند میتوان «هنر برای هنر» را پذیرفت و چون انسان ها به این درجه نرسیده اند و معلوم نیست به این درجه برسند باید اثر هنری ارشاد و اصلاح شود تا در هدف زندگی که حیات معقول است خللی ایجاد نکند. (جعفری،1363،ص27) هنر اخلاقی هنری است که هر کسی به حیات معقول رسیده باشد از آن حس زیباییشناختی پیدا کند. در مقابل هنری که اخلاقمدار نباشد بلکه به دنبال شکوفایی بُعد حیوانی انسان باشد در رسیدن او به حیات معقول خلل وارد میکند زیرا زندگی در پرتو عقل عملی همان اخلاق است و عدم توجه به اخلاق هنر به معنی عدم توجه به دستورات عقل است. بر این اساس میتوان گفت که ملاک ارزش اخلاقی مقدم بر معیار زیبایی شناختی هنر است یعنی هر اثر هنری که به دست ما میرسد ابتدا باید مورد واکاوی اخلاقی قرار بگیرد چنانچه در راستای حیات معقول بود، نوبت به ارزش گذاری هنری می رسد اما اثری که بویی از عقلانیت در آن استشمام نمیشود بلکه موجب به همریختگی قوای شهویه، غضبیه و ناطقه میشود ارزشگذاری هنری بر آن بی معنا خواهد بود. مثلا هنر مبتذل، هنر لهوی، هنر مروج بی اخلاقی و... هر چقدر هم که برای سطوحی از جامعه -که عقبگرد کرده و به سوی حیوانیت و بلکه پایین تر از آن سقوط کردهاند- زیبا و لذت بخش باشد، چون اخلاقا نمرهی منفی به خود اختصاص دادهاند دیگر ارزیابی هنری آنها خطاست زیرا سخن بر سر انسان است نه حیوان و ما لذات مطلوب برای انسان را مورد ارزیابی قرار می دهیم نه حیوان. با این نگاه فتوا به حرمت موسیقی یا برخی از هنرهای تجسمی و نیز آیهی شریفهی «وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُون» (الشعراء/ 224) قابل فهم میشود زیرا هر آنچه انسان را از خداوند دور می کند غیر اخلاقی است هرچند هنر باشد که برای بسیاری لذت آفرین باشد. گونههای ارتباط هنر و اخلاق از چند دریچه میتوان به ارتباط هنر و اخلاق نگریست: 1. آیا خلق اثر هنری کاری شایسته است؟ 2. آیا یک اثر هنری صرف نظر از مضمونی که انتقال می دهد اخلاق آفرین است یا نه؟ 3. آیا مضمون اثر هنری مروج اخلاق است یا نه؟ بر اساس آنچه در بخش های پیشین به آن اشاره شد اخلاق بر هنر مقدم است به این معنی که نقد اثر هنری باید از اخلاق شروع شود. در هر حال پاسخ دو مورد اول مشخص است که هر هنری مطلوب و ارزشی نیست بلکه هنری که اخلاق ساز باشد و یا از روی دغدغهای اخلاقی باشد ارزشمند است. اما در رابطه با سومین نگاه به هنر و اخلاق باید پذیرفت که لازم نیست همهی آثار هنری تبلیغ و ترویج احکام اخلاقی باشند مثلا نمایش زیبای طبیعت به نحوی که انسان را به خالق آن علاقهمند کند اثری ارزشی است ولی تبلیغ حکم اخلاقی مانند شکر منعم نیست. با این حال اثر هنری که تبلیغ حکمی اخلاقی باشد نیز پسندیده است. در مقابل این نگاه، اینگرسول نافی رابطه مستقیم بین هنر و اخلاق است و هنر را مستقل از اخلاق میداند (اینگر سول،1388،ص148) او به شدت مخالف ترویج اخلاق از کانال هنر است(اینگر سول،ص148) اینگرسول ملاک ارزش اخلاقی را لذت از دنیای بیرون میداند(اینگر سول،ص148) به عقیدهی او زیبایی و اخلاق نسبی هستند. (اینگر سول،ص149) با این بیان کاملا مشخص است که انتقاد ما از اینگرسول و امثال او انتقادهای مبنایی خواهد بود. اما با توجه به مبانی و ساخت فکری او باز هم انتقادهای جدی به این سبک تفکر متوجه است. اینگونه افراد باید پاسخ دهند که اگر زیبایی نسبی است چگونه به خود حق می دهند که بیرحمانه، هنر اخلاقی را نقد کنند درحالی که این احتمال میرود که هنرمندانی که هنر اخلاقی میآفرینند از کار خود نهایت زیبایی را درک کنند. به عقیدهی اینگرسول هنرمند آینهای را مقابل طبیعت گرفته و خیلی دقیق آنچه از زیباییها میبیند را رسم میکند (اینگر سول،ص155) چرا این هنرمند نباید آیینهای هم در مقابل روح بلند انسانهای اخلاقی بگیرد و زیبایی های اخلاقی را رسم کند؟ تنها مادیگراها هستند که جز ماده را مورد توجه قرار نمیدهند. نتیجهگیری زیبایی نسبی نیست بلکه زیباشناخت نسبی است. در واقع درک انسان ها از جمال محیط پیرامونی با توجه به میزان کمالشان، مختلف است نه اینکه در این دنیا زیبایی و جمال واقعیتی ثابت نداشته باشد؛ ممکن است زیبایی اخلاقیات را شخصی به جهت کمال روحیاش درک کند و دیگری نه. همانطور که درک انسانها از ارزشهای ثابت اخلاقی نیز متفاوت است. معیار ارزشگذاری هنر، همان معیارهای زیباشناختی است اما این معیار زمانی که انسانها پیشساخت غیر منطقی دارند کارآمد نیست. اگر روزی بشریت به نقطه مشترکی به نام حیات معقول برسد، درکشان از زیباییهای هستی یکسان خواهد شد و در آن هنگام به زشتیِ جمال کاذب پیخواهند برد. حیات معقول یا اخلاق، ملاک ارزش ثانوی هنر است یعنی ملاک ارزشی که در اخلاق هنجاری میپذیریم در هنر نیز بکار میگیریم. از طرف دیگر رعایت اخلاق و تلاش برای رسیدن به حیات معقول، از نگاه عقل الزامی است، پس باید هنر را ابتدا ارزیابی اخلاقی نمود. بنابراین هنر به ارزشی و غیر ارزشی تقسیم میشود و انسانی که هدفی جز قرب به پروردگار از مسیر حیات معقول ندارد، نباید صرفا به میزان خلاقیت موجود در اثر نگاه کند بلکه باید قبل از هرچیز هنر را از لحاظ اخلاق ارزیابی کند. منابع 1. قرآن کریم 2. ابن بابويه محمد بن على، (1378 ق)، عيون أخبار الرضا عليه السلام، نشر جهان، تهران 3. اینگر سول، رابر جی(1388)، هنر و اخلاق، مترجم: مهدی حبیباللهی، اخلاق، شماره15، بهار 1388،صفحات 147-162 4. تاجیک،علیرضا؛ حسینیقلعهبهمن،سیداکبر(1391)، هنر وزیبایی در اندیشهی آیت الله مصباح، معرفت فلسفی، سال دهم، شماره 37، پاییز 1391، صفحات 167-199 5. جعفری،محمد تقی(1363)، زیبایی شناسی: نگاهی به فلسفهی هنر از دیدگاه اسلام: پدیدهی زیبایی در جهان هستی، فصلنامهی هنر، شماره 6، پاییز و تابستان 1363، صفحات 18-36 6. راسلز،جیمز(1378)، چالش نسبیت فرهنگی، سیداکبرحسینیقلعهبهمن- امیرخواص(مترجمان)، معرفت، شماره 32، بهمن و اسفند 1378، صفحات75-82 7. سبزواری ملا هادی، (1384) شرح المنظومه، علق علیه حسن حسن زاده الآملی، نشر ناب، تهران 8. شمالی، محمدعلی(1388)، نسبیتگرایی اخلاقی: نماها و مبناها، پژوهش های فلسفی کلامی، فصلنامه علمی- پژوهشی دانشگاه قم، سال یازدهم، شماره دوم، زمستان 1388، صفحات 56-77 9. لوشون (1378)، معیارهای زیباشناختی در نقد ادبیات و هنر، مترجم: محمود عبادیان، فصلنامه هنر، شماره 41، پاییز 1378، صفحات 9-31
|
|